ای خونبهای نافه چین خاک راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه میبرد از حد برون خرام ای من فدای شیوه چشم سیاه تو خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال از دل نیایدش که نویسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو با هر ستارهای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو یاران همنشین همه از هم جدا شدند ماییم و آستانه دولت پناه تو حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت آتش زند به خرمن غم دود آه تو گذار بر ظلماتست خضر راهی کو
تا تو مشتاقی بدان کاین اشتیاق تو بتی است
شمع حق داشت! به پروانه نمي آيد عشق !
تو ,خواب ,آرام ,خلق ,ای ,تویی ,جهان را ,را سبب ,خلق جهان ,خواب خلق ,تو آرام
درباره این سایت